726ef7d3e3667889263e8414b2c867ae-425


مجنون هنگام راه رفتن کسی را به جز لیلی نمی دید.

روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد.

مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی.

مجنون به خود آمد و گفت:
 
من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم،
 
 تو که عاشق خدای لیلی هستی
چگونه دیدی که من بین تو و خدایت فاصله انداختم؟!