۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خنده ی خاک» ثبت شده است

خنده ی خاک (قسمت اول)

دوباره یه صبح دل انگیز دیگه . . .

ساعت 6 صبح اولین روز مهر ، من باید اولین روز مدرسه رو دیر نرسم .

سریع یه صبحونه ی مختصری خوردم و از خونه با وضو زدم بیرون .

تو محل همه تقریبا میدونستند که معلم شدم . حتما خواهرم شماره ی خانواده ی سعیدی رو نداشته که اونا رو توی مسافرت باخبر کنه 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

خنده ی خاک

تاریخ انتشار اولین قسمت داستان ((خنده ی خاک)) 
پنجشنبه 1394/2/31
ساعت 23
انشالله
در پناه حق
یا علی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED