۹۹ مطلب توسط «ZAHEED» ثبت شده است

خنده ی خاک (قسمت سوم)

ظهر شده . هنوز سکوت همه جا رو فرا گرفته. درد بدنم کمتر شده . بلند شدم و یه بطری پیدا کردم . یه تیکه از پیراهنم رو پاره کردم و سرش گذاشتم و از آب حوض برای خوردن پر کردم . لباس پاره شدم رو خیس کردم و خاک و خون رو از تنم پاک کردم و سرم رو شستم . کمی سرحال شده بودم . انگار آسیب جدی ندیدم .بدنم زخمی شده اما زخمهاش سطحیه . دوباره داخل خونه رفتم . از بین آوار یه سری گرم کن ورزشی و کتونی پیدا کردم .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

خنده ی خاک (قسمت دوم)

از خواب پریدم . چه خواب بدی بود . . .

ولی انگار هنوز خوابم . . . کم کم دارم میترسم . . .

هوا تاریک شده . . .

آتیش و دود ، تو دل تاریکی ، زیبایی ترسناکی درست کرده . . . 

تمام بدنم درد میکنه . . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

خنده ی خاک (قسمت اول)

دوباره یه صبح دل انگیز دیگه . . .

ساعت 6 صبح اولین روز مهر ، من باید اولین روز مدرسه رو دیر نرسم .

سریع یه صبحونه ی مختصری خوردم و از خونه با وضو زدم بیرون .

تو محل همه تقریبا میدونستند که معلم شدم . حتما خواهرم شماره ی خانواده ی سعیدی رو نداشته که اونا رو توی مسافرت باخبر کنه 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

خنده ی خاک

تاریخ انتشار اولین قسمت داستان ((خنده ی خاک)) 
پنجشنبه 1394/2/31
ساعت 23
انشالله
در پناه حق
یا علی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

غروب مبهم (قسمت 4)

صدای برخورد قطرات ریز بارون به روی سنگهای اطراف خیلی لذت بخشه ، بعد از چند روز بالاخره یه نمه آرامش پیدا کردم ...

-تو کی هستی ؟

-معرفی کردن میخواد هنوزم ؟ این همه توضیح کافی نبود ؟

- خب چرا ولی ... ، اصلا بذار یه سوال رُک و پوس کنده ازت بپرسم ؟

-بپرس

گفتم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

غروب مبهم (قسمت 5)-پایان

هوا سرد شده 

چند روزی هست که دارم روز و شب به راهم ادامه میدم ، سعی میکنم بی دلیل توقف نکنم . تو راهم ، هر از چند گاهی مخروبه ای به چشمم میخوره 

که برای یه استراحت کوتاه بد نیست . ماه برام جاده رومعلوم میکنه ، رعد و برق هم کل دشت رو نشونم میده و صدای بارون ، سکوت دلهره آور اینجا رو آهنگین میکنه  . هوا سوز بدی داره . کم کم بارون هم شدت گرفته و سرما هم شدید تر شده باید یه سرپناهی پیدا کنم . از دور چشمم به یک کوه بزرگ میخوره .


 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

ولادت حضرت علی (ع) و روز پدر بر همگان مبارک

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ZAHEED

غروب مبهم (قسمت 3)

هوا گرمه ، گرمازده شدم 

آفتاب هم با من شوخیش گرفته ، هر از چند گاهی تو مسیرم سراب میبینم . از تشنگی تاب راه رفتن ندارم ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ZAHEED

غروب مبهم (قسمت 2)

از مغازه بیرون اومدم و به اطرافم نگاه کردم ولی هیچ چیز خاصی نبود 

داشتم اطرافم رو نگاه میکردم که چشمم افتاد به یه عمارت یزرگ . نمیدونم چرا ولی حس کردم صدا باید مربوط به اونجا باشه ، برا همینم راه افتادم سمتش . هنوز چند متری نرفته بودم که دوباره چراغای خیابون روشن شد . خواستم دوباره برگردم به مغازه و استراحت کنم ولی ته دلم انگار یه چیزی منو سمت امارت می برد . نمیدونم چه حسی ، شاید امید داشتم که اونجا کسی رو ببینم برا همین حرکت کردم .

 از خیابون اصلی خارج شدم و دوباره وارد کوچه شدم . کوچه ها پیچ در پیچه  ، همین جور که میرفتم به خونه های اطراف نگاه میگردم  چراغی روشن نبود ،از خیابون اصلی دور شدمو نورش کم کم داشت محو میشد .

 فضا وهم انگیز بود ، صدای قطرات ریز بارون تو ناودونای خونه ها به این مسئله دامن میزد ، یه مقدار ترسیده بودم . قدمهام رو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ZAHEED

محمد(ص) پیامبر خوبی ها

در پی حماقت دنیای غرب جهت حمایت از نشریه فرانسوی شارلی ابدو  مبنی بر اهانت به صاحت مقدس پیامبر اسلام ،حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) ، اینجانب نویسنده ی این وبلاگ،CYBER-REY، همانند دیگر دوستان مسلمان خود اعتراض خود را در فضای مجازی اعلام میدارم.





در پناه خداوند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED