خنده ی خاک (قسمت سوم)

ظهر شده . هنوز سکوت همه جا رو فرا گرفته. درد بدنم کمتر شده . بلند شدم و یه بطری پیدا کردم . یه تیکه از پیراهنم رو پاره کردم و سرش گذاشتم و از آب حوض برای خوردن پر کردم . لباس پاره شدم رو خیس کردم و خاک و خون رو از تنم پاک کردم و سرم رو شستم . کمی سرحال شده بودم . انگار آسیب جدی ندیدم .بدنم زخمی شده اما زخمهاش سطحیه . دوباره داخل خونه رفتم . از بین آوار یه سری گرم کن ورزشی و کتونی پیدا کردم .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

خنده ی خاک (قسمت دوم)

از خواب پریدم . چه خواب بدی بود . . .

ولی انگار هنوز خوابم . . . کم کم دارم میترسم . . .

هوا تاریک شده . . .

آتیش و دود ، تو دل تاریکی ، زیبایی ترسناکی درست کرده . . . 

تمام بدنم درد میکنه . . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

خنده ی خاک (قسمت اول)

دوباره یه صبح دل انگیز دیگه . . .

ساعت 6 صبح اولین روز مهر ، من باید اولین روز مدرسه رو دیر نرسم .

سریع یه صبحونه ی مختصری خوردم و از خونه با وضو زدم بیرون .

تو محل همه تقریبا میدونستند که معلم شدم . حتما خواهرم شماره ی خانواده ی سعیدی رو نداشته که اونا رو توی مسافرت باخبر کنه 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

خنده ی خاک

تاریخ انتشار اولین قسمت داستان ((خنده ی خاک)) 
پنجشنبه 1394/2/31
ساعت 23
انشالله
در پناه حق
یا علی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

غروب مبهم (قسمت 5)-پایان

هوا سرد شده 

چند روزی هست که دارم روز و شب به راهم ادامه میدم ، سعی میکنم بی دلیل توقف نکنم . تو راهم ، هر از چند گاهی مخروبه ای به چشمم میخوره 

که برای یه استراحت کوتاه بد نیست . ماه برام جاده رومعلوم میکنه ، رعد و برق هم کل دشت رو نشونم میده و صدای بارون ، سکوت دلهره آور اینجا رو آهنگین میکنه  . هوا سوز بدی داره . کم کم بارون هم شدت گرفته و سرما هم شدید تر شده باید یه سرپناهی پیدا کنم . از دور چشمم به یک کوه بزرگ میخوره .


 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

غروب مبهم (قسمت 4)

صدای برخورد قطرات ریز بارون به روی سنگهای اطراف خیلی لذت بخشه ، بعد از چند روز بالاخره یه نمه آرامش پیدا کردم ...

-تو کی هستی ؟

-معرفی کردن میخواد هنوزم ؟ این همه توضیح کافی نبود ؟

- خب چرا ولی ... ، اصلا بذار یه سوال رُک و پوس کنده ازت بپرسم ؟

-بپرس

گفتم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

غروب مبهم (قسمت 3)

هوا گرمه ، گرمازده شدم 

آفتاب هم با من شوخیش گرفته ، هر از چند گاهی تو مسیرم سراب میبینم . از تشنگی تاب راه رفتن ندارم ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ZAHEED

غروب مبهم (قسمت 2)

از مغازه بیرون اومدم و به اطرافم نگاه کردم ولی هیچ چیز خاصی نبود 

داشتم اطرافم رو نگاه میکردم که چشمم افتاد به یه عمارت یزرگ . نمیدونم چرا ولی حس کردم صدا باید مربوط به اونجا باشه ، برا همینم راه افتادم سمتش . هنوز چند متری نرفته بودم که دوباره چراغای خیابون روشن شد . خواستم دوباره برگردم به مغازه و استراحت کنم ولی ته دلم انگار یه چیزی منو سمت امارت می برد . نمیدونم چه حسی ، شاید امید داشتم که اونجا کسی رو ببینم برا همین حرکت کردم .

 از خیابون اصلی خارج شدم و دوباره وارد کوچه شدم . کوچه ها پیچ در پیچه  ، همین جور که میرفتم به خونه های اطراف نگاه میگردم  چراغی روشن نبود ،از خیابون اصلی دور شدمو نورش کم کم داشت محو میشد .

 فضا وهم انگیز بود ، صدای قطرات ریز بارون تو ناودونای خونه ها به این مسئله دامن میزد ، یه مقدار ترسیده بودم . قدمهام رو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ZAHEED

غروب مبهم(قسمت 1)

هوا سرده ... هر چند دقیقه صدای رعد برق خفیفی به به گوش میرسه... باید کجا برم ... سکوت وهم انگیزی ذهنم رو مشغول کرده .

نمیدونم باید کجا برم ... شهر خیلی ساکته .

کم کم آسمون رو به تاریکی میره . یه نمه بارون گرفته باید به یه سمتی برم.

باید از کوچه برم به سمت خیابون اصلی شاید یه راهی پیدا کنم ، شاید کسی رو ببینم . باید یه لباس گرم تنم کنم . از فرط سرما دستام رو زیر بغلم گذاشتم تا گرم بشن

از دور چشمم به چراغ های خیابون میخوره . سرعتم رو تندتر میکنم تا بلاخره رسیدم اما سکوت عجیبی همه حکم فرماست . انگار فقط منم و خودم تو شهر به این بزرگی .

 

دلهرم دوچندان شد ولی بیشتر از اون ذهنم پر سواله ،همینطور چشم مینداختم که از دور متوجه یکی از مغازه های ته خیابون شدم که چراغش روشنه به خوشحالی به سمتش میدویدم نمیدونستم براچی انقدر خوشحالم ولی با این حال بازم سریعتر میرفتم ... 

به اونجا رسیدم مغازه ی میوه فروشی بود میوه هاش خیلی تازه به نظر میرسید . انگار همین الان از درخت چیده شدن ... ترکیب بوی سیب و پرتقال تازه بهم حس خوبی میداد خیلی هم گرسنمه میخوام بردارم ولی کسی نیست که ازش اجازه بگیرم . صدا زدم : کسی اینجا نیست ؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ZAHEED

ولادت حضرت علی (ع) و روز پدر بر همگان مبارک

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ZAHEED

تکرار تاریخ

شهر یکپارچه در انتظار امام زمان است و حال و هوایی امام زمانی دارد .

عده قلیلی هم که شاید مخالف باشند ، آشکارا حرفی نمیزنند ، میترسند از گفتن حرفی خلاف این همه منتظر...


روز نوشت های یک مورخ اواخر سال 60 هجری قمری ... کوفه...


.

.

.

.




یادمان باشد حسین بن علی (ع) هم امام زمان دوران خود بود ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

قهرمانی تیم ملی کشتی-فرنگی مبارک همتون باشه 2014

قهرمانی تیم ملی


 کشتی-فرنگی


 مبارک همتون باشه ..................................






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

عکس العمل امریکایی ها پس از آنکه دومین پهبادشان را روی هوا شکار کردیم؛

 عکس العمل امریکایی ها پس از آنکه دومین پهبادشان را روی هوا شکار کردیم؛

* یک مقام مسئول امریکایی گفت: "شدیداً تکذیب می کنم! اصلا پهباد چی هست؟! ما اصلا پهباد نداریم که به خاک ایران فرستاده باشیمش! اصلا ما تو خاک ایران چه کار داریم که پهباد بفرستیم اونجا؟!"


 


* بعد از چند ساعت همان مسئول امریکایی گفت: "آهان! شما منظورتون پَهباد بود؟! من فکر کردم منظورتون پُهباد هست! خب آره! ما هم پهباد داریم، منتها اون پهباد ما نبوده! شاید پهباد یکی از همسایه هاتون بوده، داشته اونطرف ها دور می زده اشتباهی اومده داخل کشور شما!"

 

* چند ساعت بعد، همان مسئول امریکایی دوباره گفت: "اصلا اون چیزی که شما توی تصاویر تلویزیونی نشون دادین پهباد نبود که! ماکت پهباد بود! عمرا اگه تونسته باشین به یک پهباد به این آسونی نفوذ کنین و اختیارش رو به دست بگیرین! اون دفعه اول هم شانسی بود!"

 

* چند دقیقه دیگر همان مسئول امریکایی افزود: "اینقدر گفتید پهباد امریکایی، پهباد امریکایی؛ که خودم هم یک لحظه شک کردم! واستین برم پهبادهامون رو بشمرم ببینم کم شدن یا نه!"

 

* چند دقیقه بعد همان مسئول امریکایی گفت: "خب یکدونه از پهبادهامون کم شده بود! اما این هیچ چیزی رو ثابت نمی کنه! شاید جایی فرستادیمش و هنوز برنگشته! شاید هم به کسی قرضش دادیم و هنوز پس نیاوردش!"

 

* چند ثانیه بعد همان مسئول امریکایی با اشک و ناله گفت: "ای بابا! آره! پهباد ما بوده! همین رو می خواستین بشنوین؟! البته پهبادهای ما خیلی خفن هستن و به این راحتی نمیشه بهشون نفوذ کرد! حتما بنزینش تموم شده بوده و خودش خود به خود فرود اومده! وگرنه اینها غیرقابل نفوذ هستن!"

 

* چند دقیقه بعد، رئیس جمهور امریکا در حالیکه اشک در چشمانش بود، گفت: "من از طرف تمام امریکایی ها میگم غلط کردیم! اون یکی پهباد رو که پس ندادین؛ لااقل این یکی رو پس بدین! قول میدم دیگه پهبادهامون نیان طرف کشور شما! لطفا پس بدینش وگرنه ضررش رو بصورت قسطی ماهیانه از حقوقم کم می کنن!"


منبع : بولتن نیوز

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

شهید

شهید گمنام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

a


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

نقاشی های زنده شده

الساندرو دیدی،وقتی مداد به دست می‌گیرد آثاری خلق می‌کند که مرز بین واقعیت و 
خیال را از بین می‌برد. او از تکنیک‌هایی 
استفاده می‌کند که چشم انسان نقاشی‌هایش را به صورت سه بعدی و اشیای واقعی 
در زندگی می‌بیند.
 با یک مداد و کاغذ الساندرو دیدی آثاری خلق می‌کند که چشم انسان را فریب می‌دهد 

و باعث می‌شود همه باور کنند که نقاشی‌ها 

او دارای بعد هستند. این نقاش می‌گوید: من از خطای چشم انسان با استفاده از 

سایه‌ها و تکنیک‌های دیگر استفاده می‌کنم تا به 

نظر برسد که نقاشی‌هایم سه بعدی هستند. استفاده از برخی وسایل واقعی هم 

مانند 

یک حلقه یا حتی مداد نقاشی به این حس سه 

بعدی بودن کمک می‌کند.



بقیه عکس ها در ادامه مطلب ...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

مستربین مسلمان شد

شبکه‌های خبری به نقل از سایت‌های اجتماعی و دیگر سایت‌های الکترونیکی اعلام کردند که کمدین معروف روان آتکینسون معروف به مستر بین، هنرمند مشهور انگلیسی ، اسلام آورد.

به گزارش ایسنا روزنامه‌ی البیان چاپ امارات، سایت صدی بلادی (صدای کشورم) از 

سایت‌های اعلام کننده این خبر به نقل از مستر بین اعلام کرد که مشاهده فیلمی در اهانت 

به پیامبر (ص) دلیل اصلی گرایش به دین اسلام بوده است.


صدی بلادی نوشت که مستر بین خود مایل نبود که در گفت‌وگو با رسانه‌ها این مساله را 

اعلام کند و تنها به بالا بردن انگشتش به نشانه شهادت اکتفا کرده است.

بنا بر اعلام این سایت برخی منابع گفتند که شیخ راشد الغنوشی از سوی خود و جنبش 


النهضت تونس پیام تبریکی را برای این هنرمند ارزشمند ارسال کرد و از او خواست تا در راه 


حق ثابت قدم باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

بی‌غیرتی که زنش را به تروریستها هدیه کرد

این تازه داماد روی تابلو نوشته اش، اعلام آمادگی کرده است، همسرش را به جهادگران تکفیری هدیه می دهد تا بشار اسد را ساقط کنند.

 تازه داماد لیبیایی، این عکس را با افتخار در مراسم عروسی خود گرفته است .

این تازه داماد روی تابلو نوشته اش، اعلام آمادگی کرده است، همسرش را به جهادگران تکفیری هدیه می دهد تا بشار اسد را ساقط کنند.


بسیاری از علمای وهابی با صدور فتوایی که به «جهاد نکاح» مشهور شده است، از زنان جهان عرب خواسته اند، به سوریه روند و بدون ازدواج دائم، خود را در اختیار شورشیان مسلح قرار دهند تا نیاز جنسی آنان ارضا شود.

برخی زنان عربستانی در نخستین اقدام، خواستار حضور در این جهاد شده بودند.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED

جملات ناب 3


313-ghaem.ir


جملات تصویری آموزنده و الهام بخش



45a4b0287d0b4c51846863567fe9d311.jpg


افسران -  وای بر اوبــاشی که مــیزنند(!)

واے بر اوبــاشے که میزنند(!)

واے بر بیمــارستانے که نمے پذیرد(!)

واے بر قاضــے که حکمش به درد دنیایش هم نمیخورد، آخــرت پیش کش(!)

واے بر مسئولینــے که فراموش مے کنند(!)

اما. . .

آفریـטּ بر تــو که ستاره مے شوے میاטּ ایـטּ همه /شمع هاے بدلے/. . .(!)


امربه معروف و نهے از منکر را زنده نگه داریم حتے اگر قیمتش جانماטּ باشد


راستے به رسانه ها گفته بودے


هیچ کس پشت آدم نیست(!)
مـטּ به عشق لبخــند حضــرت آقــا رفتم و ایـטּ کار را کردم



.................................................................................................................................................

افسران - لحظات ملکوتی اذان مغرب: حی علی الصلاه...حی علی الفلاح





۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ZAHEED